یکی قرار است روی دو پایش بایستد!/ نمایشی تغزلی از رنج انسان
تاریخ انتشار: ۵ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۷۱۱۶۰
به گزارش خبرنگار مهر، نمایش «تنهایی و تنهایی وطنهایی» نوشته سجاد افشاریان اثری است که با کارگردانی کیومرث مرادی از ۹ مهر در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته است. این نمایش با بازی سجاد افشاریان، آتنا اسدی، پرهام خاکزاد، تا ۱۲ آبان روی صحنه است.
مهرداد رایانیمخصوص منتقد، نویسنده و کارگردان با سابقه تئاتر به تحلیل و بررسی جدیدترین تجربه کارگردانی کیومرث مرادی پرداخته است و نگاه خود نسبت به این اثر نمایشی را طی یادداشتی که در اختیار گروه هنر خبرگزاری مهر قرار گرفته، مطرح کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در یادداشت رایانیمخصوص میخوانیم:
«نمایش «تنهایی و تنهایی وطنهایی» به نویسندگی سجاد افشاریان و کارگردانی کیومرث مرادی با اقتباسی منبسط از نمایشنامه «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» نوشته ماتئی ویسنییک با عنایت به بنمایههای محتوایی قوی به شکل کلی و جزیی، تعامل و به مشارکتگرفتنِ تماشاگران، رویکردی تعزلی و سادگی و دوری از شعارزدگی توانستهاست موفقیتهای نسبی را رقم بزند.
میتوان یکی از مهمترین ارکانِ موفقیت اجرای «تنهایی و تنهایی وطنهایی» را در مضامین و نکتههای گوناگون محتوایی اثر به همراه اندیشه غنی متن دید. یکی قرار است در برابر همه ناملایمات و سختیهایش قیام کند و نیاز به عبور دارد؛ عبور از دهها مساله و مهمتر از همه، گیر و گور ذهنیِ خویش. گویا تراپی جوابگو است و به همین دلیل، شیوهای اتخاذ میشود تا حرف جاری شود. حرف مرکزی اجرا با الهام از نمایشنامهای با نام «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» سیقل داده شدهاست: ایستادگی و عبور در برابر شداید و سختیها؛ یعنی نجاتیافتن (از منظر دورا) یا به تعبیری دیگر نجات دادن (از منظر کیت). آنچه ذکر شد، دو فعل قاطع و منبعث از نمایش است که در جایجای اثر جاری و ساری هستند و همه چیز را تحتتاثیر قرار میدهند. چقدر ارزشمند هستند؟ همینقدر که باعث تقویت روحیه میشود و در جامعه سیاستزدهی کنونی با خبرهای تلخ و غمآلود، صرفا غم بر روی غم نمیآورد و عمل (ایستادگی و عبور) و نتیجهای از آن (بهبودی و برگشت به زندگی) حادث میشود، حُسن است. بنابراین میتوان صراحتا دید که در اجرای مورد بحث، یک کلیت معنایی با زبانی امروزین و به شکل کاربردی و هماهنگ با جامعه کنونی عرضه میشود که خواسته و ناخواسته، یک آیندهنگری نیز در آن موج میزند و با خردهواژهها و نکتههای عرضی تکمیلتر میشود و این همه با دلمشغولیهای نویسنده نمایش پیوند دارد.
متن اثر جدا از کلاننگری در ساحت معنایی و انتقال یک محتوای ارزشمند و اغناگر کلی، ظرفیتهای جزییپردازانه موفقی هم دارد که برآمده از شیوه و نگاه خاص نویسنده نمایش است. سجاد افشاریان پیش از این اجرا به اشکال متفاوت در همراهی و همدلی با مخاطبان و دوستدارانش به واسطه بده و بستانهای کلامی/ شنیداری، نوعی خاص از ادبیات و پیوند و ارتباط با مخاطبان را شکل دادهاست و با همان رمز و رازِ و سبک و شیوه، اقتباس از متن «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» را پیش بردهاست. افشاریان چون خود را از قاعده طراحیشدهاش در گرفتنِ انرژی مثبت از مخاطبان پیروز دیده، مجدد همان الگو را در کلیت به همراه جزییات دیگر بهکار بستهاست. مهمترین نکته جزیی اثر، استفاده از بافت کلامی کاریکلیماتور است. سجادیان در این نوشتهاش، مهمترین انقلاب را در جزیینگریاش انجام داده و درک کردهاست که باید بیشتر از تکگویی بگریزد تا جذابیت برآمده از حرفهای زیبا و دلنشین او، دیدهشدن را از بین نبرد. او دریافته که باید تعاطی بسازد و نه خودگویی و یا تکگویی؛ چیزی برای دیدهشدن.
نمیتوان مطمئن بود که کارگردان در بدو نگارش با او در ارتباط بوده یا خیر؛ اما بیتردید جنبههای اجرایی اثر در قیاس با آثار گذشته سجادیان و علاقهمندیهای او، تبلور بیشتری یافتهاند. این همه باعث نشدهاست تا سجادیان، بدنه ساخته و پرداختهشدهاش را که در قالب یک الگو سامان دادهاست، فراموش کند. او میداند که رمزِ موفقیتش را از همین راه به دست آوردهاست و به همین دلیل از تکرارش ابایی ندارد و همان کاریکلیماتور با مقتضیات زمانی و مکانی و مضامین متناسب استفاده میشوند و اغلب بر دل می نشینند.
هرچند دقیقه، جلسه تراپی مردِ روانشناس و زنِ ستمدیده با مرور تروماها، زبانی تغزلی مییاد و با اجزایی همانند گلدان آواکادو، خدا، رقص، سازدهنی یا خرده مضامینی همچون امید، ناامیدی، جنگ، تنهایی، وطن، زندگی و مرگ پیوند میخورد و شیرینی یکی، تلاش دارد تا تلخی دیگری را کم کند. همین شیرینی است که بر استواری دورا (زن) و تلخی او میچرخد و سیاهی و نکبت را با تابش خورشید و روزنهای پر نور از بین میبرد. شاید همین نغلتیدنِ «کامل» در سیاهی است که اثر را رنگین میکند و آرامسایشگاه را به مکانی برای همدردی عمومی و همگان تبدیل میکند. نتیجه آنکه وجوه تغزلی متن با آگاهی از آشناییها، پیشزمینهها و ارتباط پیشین نویسنده به خوبی بهعنوان الگوی اصلی در کنار دو قطبی کردن و فراهم آوردن جدالی نسبی بین زن و مرد، زمینههای ارتباطی برای دیدن و شنیدن فراهم میآورد که اوج آن در رویکرد اجرایی در دوسویه نشستن تماشاگران نهفته است.
برقراری ارتباط با تماشاگران در حین نمایش «تنهایی و تنهایی وطنهایی» و به مشارکت گرفتنشان، میتواند همانند تیغ بُرندهای ظاهر شود و همدلی را به قضاوت خشمگین یا ارتباطی نامانوس ختم کند؛ اما گروه اجرایی و در راس آن کارگردان، هدایتی آگاهانه را شکل میدهند و جریان تراپی شکلگرفته بر روی صحنه را به جایگاه تماشاگران نیز تسری میدهند. همان وجه تغزلی متن، اینبار در تعامل با تماشاگران، وجه اجرایی پیدا میکند. تماشاگران هم در فضایی صمیمانه به گفتن و سرودن خویش هدایت میشوند و اغلب گفتهها و جملههایشان تغزلی است تا سرراست و مستقیم.
این همان الگویی است که از ابتدای اجرا شکل گرفتهاست و پیش میآید و با ایدههای مختلف و از جمله مداخله تماشاگران، زاویه جدید و متنوعی مییابد. البته واضح است که کاری است خطرناک؛ زیرا احتمال دارد یکی سرناسازگاری داشتهباشد و خواهان خواست دیگر که بیتردید گروه اجرایی برای آن هم تمهیدی را اندیشیدهاست؛ اما تئاتر است و دهها رخداد غیرقابل پیشبینیشده. ارتباط ذکر شده جدا از وجوه شاعرانگی، قدری تعقلبرانگیز هم ظاهر میشود و تماشاگر را به قضاوت و مشارکت عقلانی میکشاند. وقتی به پاسخهای متنوع تماشاگران استناد شود، میتوان دو وجه احساسی و عقلانی را دید که البته نوع هدایت بازیگر و لحن و نگاه و بازی اش در این امر بسیار موثر است. دو سویه نشستنِ تماشاگران نیز بر این روند مشارکتی و تاثیرهای برخواسته از آن تاثیر مضاعف دارد. باری مشارکت احساسی یا عقلانی برآمده از نمایش «تنهایی و تنهایی وطنهایی» فرصتی را برای استفاده از تکنیک نمایشهای تعاملی و مشارکتی به رخ میکشد و در همینجاست که وجوه اجرایی بیشتر نمایان میشوند.
کیومرث مرادی با تجربه کارگردانی آثاری همچون «افسون معبد سوخته»، «خواب در فنجان خالی»، «شکلک» یا ... نشان دادهاست که توانایی خلقِ میزانسنهایی وسیع و چشمپُرکن را دارد؛ اما در این اثر و در ادامه الگوی متن، اجرایی احساسی و تغزلی را محور قرار میدهد و تلاش نمیکند تا تابع شلوغیهای متداول برای چشمنوازی صحنه به منظور اغنا و خوش آمدن و لذتِ صرفِ تماشاگر باشد. میشد نمایش «تنهایی و تنهایی وطنهایی» به اجرایی پرطمطراق تبدیل شود و رضایت و پُرشدگی نگاهها از تصاویر و رنگها و ... را فراهم آورد و شبی خوش و شادیآور و مسرتبخش را با سازدهنی و رقصِ کاپورال یا تانگوی آمریکایی یا سامبای برزیلی زینت بخشید.
ذایقه تماشاگران، اغلب کارگردانان را به سمتِ تمنیاتِ چشمگیر و زلم و زیمبوهای آنچنانی رهنمون میکنند و گیشه و فروش هم مزیدی میشود بر تامین این قبیل خواستهها؛ اما امتناع مرادی از غلتیدن به این مساله ستایشآمیز است و البته برآمده و منطبق با اثر. کلیت اثر درباره زنی ستمدیده و رنجور و دلشکسته و به آخر خط رسیدهاست که با هدایت روانشناسی مدبر با طبعی شاعرانه، مجدد به سرخط میرسد. این محتوا و خط سیر داستانی، نمیتواند و نباید با گشادهدستی کارگردان در صحنهپردازی و میزانسن مواجه شود و به همین دلیل است که فقط پردههای سفید و آویزان، چپ و راستِ تماشاگران و صحنه را پر میکنند و گاه باد و حرکتی در آنها موجی دریاگونه و شاعرانه پدید میآورد و جملگی از حداقلهای مورد لزوم برای دیدهشدن حکایت دارند. حتا اگر سادهتر از این آرا و گیرا پیش میرفتند، موفقتر نمود مییافتند.
اتفاقا مرادی در تجربههایش، علاقهمندی در ساخت و سازهای استلیزه را هم نشان دادهاست و شاید «مرگ و شاعر» سرآغازی بر این روند در تجربههای پیشین او باشد که در «خانه» و «شهر بدون آسمان» و سرانجام «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» و «مانش» قوام مییابد. حالا او در پیوند با سجاد افشاریان همان خطِ سیر را مجدد پیش میآورد؛ اما اینبار با بهره از اصولِ تراپی و البته با مضمونی که چند سالی است محورِ تنهای رنجور بشریت است: جنگ. نمایشنامه ویسنییک با نام «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» که محل اقتباس این اجراست، محلی است برای ملاقات و انجام رواندرمانی توسط یکی بر دیگری. پر واضح است که در تراپی اقتباسی «تنهایی و تنهایی وطنهایی»، تغییرهای محسوسی اعمال شدهاند و مبرهنترین آنها تغییر دو زن در نمایشنامه مبدا به یک مرد و یک زن در نمایشنامه مقصد است. صرفنظر از شمار این تغییرها و درصد چند و چونشان، توجه به تمایلهای معنایی و اینجایی و انطباق با مسایل پیش روی ایران و موقعیتهای انسانی، مهمترین وجه اجرایی اثر را پدید آوردهاست که از سوی وجوه و نمودهای اجرایی نمایش هم پشتیبانی میشوند و همراستای یکدیگرند.
واقعیت این است که میتوان وسط جنگ نفرتانگیز با دمیدن بر سازدهنی، ساعاتی مفرحی را فراهم آورد یا با آکاردئون، شادمانی مستانهای را نضج داد. این همه شدنی هستند؛ اما از ذات نمایش «تنهایی و تنهایی وطنهایی» در هر دو ساحت متن و اجرا بهدور از این نوع رویکرد است و خوشبختانه گروه اجرایی به این سمت نغلتیده و حال و فضای احساسی و تغزلی زن و مرد به خوشرقصی برای تماشاگران ترجیح داده شدهاست.
باری احساسگرایی در این اجرا ارجح است و این احساس تا جایی پیش میرود که گمان میکنیم گویا گل نیلوفری هم بین زن و مرد در حال رویش است؛ اما همینجاست که مرز مشخص میشود و با تمام خودگوییها و نریشنها و لوندی کیت، دورایی که دلش غنج زدهاست در حد سرمستی میماند و در رومانتیسیسم احساسگرایانه فرو نمیافتد. اتفاقا تعدیل این وجه احساسی در به مشارکتگرفتن تماشاگران و بروز آرای ایشان بیشتر به چشم میآید. اثر، اپیک هست و نیست؛ کارکردی تعقلی دارد و ندارد و هم احساسی هست و هم تعقلی. این نوع فضاسازی و قرار دادن مخاطب بین دو وجه مورد بحث از سادگی و بیپیرایه بودن حاصل میشود، نه تجملات و زرق و برق و یا شلوغسازی با وسایل و سایر بازیگران و شخصیتها. توجه داشتهباشیم که «اکنون» نمایش، استوار بر روی جنگ و خشونت و تجاوز نیست. این لحظهها سپری شدهاند و حالا نتایج این واژگان در حال بروز و ظهور هستند و گویا آرامش بعد از توفان است؛ آرامشی که خود آبستن بسیاری از حوادث است. حالا قربانی لهشده (دورا) با روانشناسی لهتر (کیت) مواجه است و بهترین روش در به نتیجه رسیدنِ این تعامل با نگاه تغزلی و شاعرانه به برگهای سبز و زندگی گُلی در گلدان به جواب میرسد: رواندرمانی تغزلی زنی باردار که پدر فرزندش، جنگ است! او میخواهد روی دو پایش بایستد.
چند توصیه:
- حذفِ سیگار کشیدن در نمایش بهتر است؛ حتا برای یک تماشاگر و آزردهنشدن او!
- کیت بیشتر در کلام، اسیر بحران روحی برخاسته از شرایط و جنگ و ... است و با تمام باورپذیریهایی که درباره وارستهبودن و سیر در عالمی متعالی دارد، نیاز است تا بیشتر بر دل خونش و نامتعادلی روحیاش، وجوه دیداری بیابد و حتی گاه وجوه خراشیده کلامی. مشروبخوردن قدری کمک میکند؛ اما آنقدر این صحنه با بازی خوب و چیدمان خوبتر مرادی، طناز و تو دل برو هست که دلمان با دلِ کیت غنج میزند و میرود و میآید و یادمان میرود که او خودش بیش از دورا به این آرامسایشگاه نیاز دارد. گواه دردها و تنهاییهایش، ضبطصوتی است که با آن نجوا میکند تا خود را تیمار و مداوا کند. میخواهد با گفتههایش، ناکجاآبادی را ترسیم کند و یا از ضمیر ناخودآگاهش پرده بردارد تا به التیام دست یابد و تن رنجورش را بیشتر سرپا سازد. چنین است دورا. او هم لازم است رنجوری را نه در نشستن بر روی ویلچر که بر چهرهاش با خط و خطوط سیاه و کمری خمیده و دردمند نشان دهد. زنی باردار با سختیهای متحملشده، نیاز به چهره و جانی لهیده دارد. سیر تغییر در لباس کیت به زیبایی مقصود و منظور را انتقال میدهد.
- کاهش خودگویی و تکگوییها و حرکت به سمت دوگویی و چند گویی و حتا ممزوجی از این حالتها، تعاطی را به منظور جذب و پیگیری داستانی افزایش میدهد.»
عکس از رضا جاویدی است.
کد خبر 5922455 فریبرز داراییمنبع: مهر
کلیدواژه: کیومرث مرادی سجاد افشاریان کارگردان تئاتر بازیگر تئاتر مهرداد رایانی مخصوص یادداشت جشنواره فیلم کوتاه تهران تئاتر ایران چهلمین جشنواره فیلم کوتاه تهران فیلم کوتاه هنرمندان تئاتر رژیم صهیونیستی فلسطین داریوش مهرجویی موسیقی کلاسیک فیلم جنگل پرتقال نوفل لوشاتو نمایشگاه هنری موسیقی ایرانی درگذشت چهره ها سجاد افشاریان کیومرث مرادی مهم ترین بر روی بیش تر مهم تر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۷۱۱۶۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نمایش زجر به قیمت لایک!
کلیپهای سلطهگری بر حیواناتی که به بهانه تفریح و سرگرمی آزار و شکنجه میشوند، پلتفرمهای گوناگون شبکههایاجتماعی را فتح کرده است. با یک جستوجوی ساده میتوان انواع و اقسام کلیپهایی ازایندست را مشاهده کرد، در جهانی که دور انسان میگردد؛ حیوانات، گیاهان و اجسام مادی وجود دارند تا رفاه بیشتری برای انسان فراهم کنند و هر چه غیرِ او در جهان، هست که کیفیت زندگی او را بهتر کند.
چنین موضع برتری است که زمینهساز پستانگاری حیواناتی میشود که بسیار قدیمیتر از انسان در کره زمین زیستهاند و در مقیاس زمینشناختی، عمر انسان در قیاس با عمر آنان بسیار ناچیز است. این مقایسه قدمت نیز نمیتواند انسان را از این تصور دور کند که موجوداتی که بسیار پیش از او زیستهاند، به جهان نیامدهاند تا در خدمت لذت، سرگرمی، رفاه و منفعت او باشند. اما این پرسش مطرح است که چگونه برخی افراد میتوانند، حیوانات بیدفاع را به دهشتناکترین شکل ممکن آزار دهند، و در ادامه، بازدیدکنندگانی هم باشند که میتوانند بهراحتی به تماشای حیوانات به اسارت گرفتهشده در شبکههای اجتماعی بنشینند؟ گاه کسانی که خود را مدافع و دوستدار حیوانات معرفی میکنند، آنان را برای انتشار فیلم تحت شدیدترین فشارها قرار میدهند که از دید تماشاگران پنهان میماند.
از دید این افراد، حیوانات میتوانند میزان «لایک» و «دنبالکننده» صفحههای مجازی آنان را افزایش دهند. همانند مردی که سگش را روزها و ماهها تمرین داده بود تا به هنگام سقوط او از ساختمانی کمارتفاع، او را نجات دهد و بازدیدکنندگان نمیدانستند سگ ناجی برای ایفای نقش در چنین عملیات فریبکارانهای، بارها در پروسه تولید محتوا، تنبیه و مجازات شده است. البرز سهند، بهعنوان مدافع حقوق حیوانات می گوید: ویدئوهایی ازایندست منبع درآمدی مطمئن برای سودجویان است، کسانی که تنها به تصاحب «دنبالکننده» فکر میکنند. درآمدزایی از شکنجه و آزار حیوانات باعث عادیسازی این رفتار شده و کودکان و نوجوانانی که در معرض این محتواها قرار میگیرند، حساسیت خود را در این مورد از دست میدهند و در بزرگسالی، حیوان را موجودی بیارزش قلمداد میکنند.
گستردگی تهیه اینگونه کلیپها که در آن حیوانات شکنجه میشوند، موجب شده است تا زنگ خطرها به صدا درآید. البرز سهند با تأکید بر مقوله آگاهی بخشی میگوید: «باید در این مورد فرهنگسازی کرد و آگاهی جامعه را ارتقاء داد تا حق حیات حیوانات به رسمیت شناختهشده و جامعه از نظاره نمایش آزار و اذیت آنان دست بردارد. بازدیدکنندگان با یک «کلیک ساده» بر روی اینگونه کلیپها، خود نیز به چرخه شکنجه حیوانات وارد میشوند و پذیرفتهشدگیِ چنین اشکالی از خشونت، سبب نهادینهسازی شده و موجب خواهد شد که تأمل بر اشکال نرم و پنهان خشونت علیه حیوانات، چندان محل توجه دغدغهمندان حقوق حیوانات قرار نگیرد و یا بهندرت برای آنان موضوعیت داشته باشد.»
از تحمیل سبک زندگی انسانی تا اختلال درروند زیست طبیعی حیوان
این مدافع حقوق حیوانات بیان میکند: «معمولا رنج ناچاری حیوانات در دچاری به وضعیتهایی که اختیاری در انتخاب آن نداشتهاند، نادید انگاشته میشود. آنها ناگزیر به تحمل وضعیتهایی هستند که آنها را به خدمت تفریح و سرگرمی صاحبانشان درمیآورد و این ناگزیری، رنجی را به شکل نرم و پنهان متوجه آنان میکند. بهخدمتگیری حیوانات برای سرگرمی و لذتجویی صرفا به حیوانات خانگی محدود نمیشود، اما حیوانات خانگی بیشتر در معرض آن هستند. حیواناتی که در فضای مجازی مورد بهرهکشی قرار میگیرند و بهبندکشیدنشان در حصار خانهها و ناگزیرکردن آنها به تحمل سبک زندگی انسانی، رنجی پنهان است که به طبیعت حیوانات تحمیل میشود و درروند زیست طبیعی آنان اختلال ایجاد میکند؛ چراکه تربیت حیوانات مطابق با قواعد زندگی انسانی، آنان را از طبیعت وجودیشان محروم میکند. این بهبندکشیدگی آنها را به لحاظ عاطفی نیز به استثمار ما درمیآورد و به ما وابستهشان میکند و این وابستگی عاطفی سبب میشود آنها تنگناهای تحمیلشده از سوی ما را بدون مقاومت بپذیرند و با آن کنار بیایند تا بتوانند با ما بمانند. ما، اما به این سلب آزادی و از ریل طبیعی خارجکردن حیوانات خانگی نیز قانع نیستیم و آنان را به خدمت دیگر خواستهای خود نیز درمیآوریم.»
وی در ادامه با اشاره به صنعت گسترده تولید و فروش حیوانات خانگی میگوید: «این صنعت یعنی همین انواع و اقسام سگها و گربهها با شکل و شمایل بهوضوح دستکاریشده و تجملاتی، بیشک راوی بخشی ازارتباط آدمی با خودش است. در نشریهای میدیدم که چگونه کارشناسان خبره تولید سگ و گربه با دستکاریشده ژنتیک به پیشرفتهای فوقالعادهای در تولید حیوانات خانگی بر اساس تمایلات مشتری و وضعیت بازار دست پیداکردهاند. پای کوتاه، بلند، دم سربالا، سرپایین، چشمزاغی، بیصدا و مناسب آپارتمان، زشت، اما باکلاس و قسعلیهذا. موجوداتی که پیش از ترکیب فردگرایی و خودخواهی انسان مدرن وجود خارجی نداشتند. چرخش مالی این کارخانه هم با محصولات جانبی و بیزینسهای اطرافش چیز اعجابآوری است. تنها چیزی که در این میان نیست دغدغه جانهایی است که ابتدا در فرآیند تولید مصنوعی، حیوانیتشان گرفتهشده و سپس در چارچوب زندگیهای انسانی محبوس شدهاند. از همه مضحکتر اینجاست که با مهربانی و احساس پیوستگی به آنها به این توهم میافتیم که چقدر حیواندوستیم!»
این مدافع حقوق حیوانات خاطرنشان میکند: «حیوان آزاری بدوی، آنگونه که در شبکههای اجتماعی قابلرؤیت است، ریشه در مناسبات نوین دارد. هزار سال پیش کسی در ایران با حیوانات چنین نمیکرد؛ همانگونه که در روستاها اکنون نمیشود. این آزار یک جنبه کاملا مدرن و روی دیگر سکه همین رویدادی است که در صنعت پیچیده حیوانِ خانگی سازی در غرب مشاهده میکنیم. صنعتی که کاملا در جهت چیزهایی مثل منزلت اجتماعی انسانها به چنین مداخلهای در طبیعت مشغول است. هر دوی اینها محصول جداسازی مدرن انسان از بقیه طبیعت است. با تبدیلشدن حیوانات به بخشی از منزلت نمادین طبقات پولدار و نگهداری انواع و اقسام حیوانات در خانه پس بیراه نیست که به این بیندیشیم که حیوانآزارها در حال انتقام گرفتن از طبقات بالا و فروکوفتن عقده وضعیتشان بر سر حیوانات بیچارهاند. روشن است که دراین شرایط چه عواملی نقشآفریناند. اینکه آدمی رابطه خوبی با حیوانات داشته باشد قطعا امری پسندیده وعالی است. نکته اینجاست که این رابطه پیشاپیش باوجود صنعت پرسود حیوانات خانگی مخدوش شدهاست. نکته در اینجا دفاع از «امر طبیعی» و ستایش بدویت نیست، بلکه سخن بر سر «حفظ طبیعت» است. این دو با یکدیگر متفاوتاند. از بین بردن طبیعت که چیزی است برآمده از عقل ابزاری مدرن و صنعتی سازی که با از بین بردن امر طبیعی فرق دارد. اولی نقدی است به سوژهگرایی مدرن و ازبین رفتن و در مضیقه قرارگرفتن حیات انسان و دیگر موجودات، و دومی گشودن راهی برای تجربه شکلهای متعدد و متنوع زندگی و اتفاقا بلوغ انسان.»
لایکِ رنج حیوانات
سهند تأکید میکند: «از فراوانترین آزارهایی که متوجه حیوانات میکنیم، تحمیل پوشش و آرایش به طبیعت بدن آنها و نمایش این پوشش در شبکههای اجتماعی است. ما انسانیم و بنا به انسانبودنمان طبیعت بدنمان را با پوشش و آرایش، به بند فرهنگ کشیدهایم و در آنچه با خود میکنیم، نسبتا صاحباختیاریم. اما حیوانات در آنچه با آنها میکنیم، اختیاری ندارند و بنا به انتخاب ما ناچارند کفش و لباس بپوشند و به زیورآلات آراسته شوند و موهای بدن و سروصورتشان کوتاه شود و گاه حتی ناگزیرند عینک را هم برای سرگرمی ما روی صورتشان تحمل کنند. امروزه با امکان گستردهای که فضای آنلاین به روی ما گشوده، اشکال تازهتری از خشونت نرم و غیرمستقیم علیه حیوانات در جریان است و روزبهروز بر تنوع شیوههای خشونتی که صاحبان حیوانات خانگی برای جلبتوجه و تأیید از کاربران فضای آنلاین متوجه حیوانات میکنند، افزوده میشود و اقبال کاربران برای مشاهده و بازنشر تصاویر ثبتشده از چنین رفتارهایی علیه حیوانات رو به فزونی است.
صاحبان حیوانات خانگی، آنها را در وضعیتهای مضحک یا پرخطر قرار میدهند و واکنش آنها را با دوربینهایشان ثبت میکنند و در فضای آنلاین به اشتراک میگذارند و کاربران نیز بیتوجه به رنجی که حیوانات در ثبت چنین لحظاتی متحمل شدهاند، قلبها و خندههایشان را پای این پستها مینشانند و با بازنشر این تصاویر، به بازدید بیشتر آنها یاری میرسانند و زمینه را برای آزار هرچه بیشتر حیوانات خانگی هموار میکنند؛ چراکه پربازدیدی این تصاویر، آنها را محبوبتر مینمایاند و اقبال بیشتری را متوجهشان میکند. کسانی که با ریختن لایک و قلب پای این پستها به ترویج، تثبیت و عادیسازی چنین رفتارهایی یاری میرسانند آیا در این مسئله تأمل میکنند که آنچه باعث لذت و سرگرمیشان شده، رنج حیوانی است که اختیاری برای در امان ماندن از آزار صاحب خود ندارد و قادر به تغییر شرایط زندگی خود نیست؟»
امروزه مواجهه با تصاویر و ویدئوهایی که در آنها به حیوانات لباسهای مضحکی پوشاندهاند، آنها را در وضعیتهای مضحکی قرار دادهاند یا به شیوههای متنوعی عصبانیشان کرده یا به حد مرگ ترساندهاند و… به امری طبیعی و مخاطبپسند تبدیلشده است، بنابراین فراواناند ویدئوهایی که در آنها صاحبان حیوانات مشغول خوردن غذایی هوسآور هستند. حیوان بیچاره با ولع و حسرت به آنها نگاه میکند، دهانش آب میافتد، دستش را به حالت تضرع بهسوی آنها دراز میکند و غذا میخواهد، اما صاحبان آنها بنا نیست به این حیوانات توجه کنند، چون دارند ثبت ویدئویی را کارگردانی میکنند که در گوشهای شاهد آزاری است که متوجه حیوان بیدفاع است.
گاه حتی صدای خنده کسی که در حال ثبت ویدئو هست با مشاهده واکنشهای حسرتبار حیوانات شنیده میشود و زمانی که این ویدئو در صفحات اجتماعی پُست میشود، تازه شروع ماجراست. کاربران با خندههای استهزاآمیز از این ویدئو استقبال میکنند و با به اشتراکگذاری آن در صفحات خود به بازنشر و پربازدیدی آن یاری میرسانند و دیگر صاحبان حیوانات خانگی را به هوس میاندازند که برای جلبتوجه و تأیید، چنین شیوههای آزاری را بر حیوانات خود روا بدارند. کمتر کسی در این زنجیره ثبت و نشر و بازنشر پیدا میشود که اندکی در رنج آن حیوانِ موردِ استهزا تأمل کند و به آنچه در حال وقوع است، اعتراض کند.»
لزوم روشنگری و آگاهیافزایی برای تغییر شرایط به نفع حیوانات
حیوانات، امکانی برای دفاع از خود در برابر چنین آزارهایی ندارند. آزارهایی که سهند میگوید: «نهتنها ناخوشایند جلوه نمیکنند، بلکه تماشایشان نشاط و سرخوشی هم در پی دارد! دیگر شیوههای آزار که از آنها بهعنوان خشونت مستقیمِ فیزیکی یاد میشود، اغلب افکار عمومی را به چالش دعوت میکند و صدای آنان را برای دفاع از حقوق حیوانات بلند میکند، اما این شیوههای نرم در کمتر کسی حساسیت و اعتراض برمیانگیزد و جریان غالب، موافق چنین رفتارهای ناروا با حیوانات است. اگر نگاهمان به حیوانات تغییر کند و آنها را در سلسلهمراتب نمادینمان در جایگاهی پستتر از خود ننشانیم، رنجی که از این استهزا، تمسخر و تحقیر متحمل میشوند، در ما حساسیت برمیانگیزد و ما را به واکنش وامیدارد؛ چنانکه درباره انسان چنین است. کمترین کاری که میتوانیم برای مقابله با چنین رفتارهایی انجام دهیم این است که تصاویر آزار حیوانات را با لایکهایمان تأیید نکنیم و با بازنشر آنها به پربازدیدیشان یاری نرسانیم. عدم توجه و تأیید چنین مواجهاتی با حیوانات، به نامقبولی تدریجی آنها و حاشیهرانیشان در فضای آنلاین خواهد انجامید. متأسفانه طبیعیانگاری رفتارهایی اینچنین با حیوانات سبب شده حتی دغدغهمندان حقوق حیوانات نیز توجه کمتری به این شکل از آزارهای پنهان و نرم داشته باشند. مدیران شبکههای اجتماعی نیز نسبت به رواج چنین رفتارهایی با حیوانات سکوت و انفعال پیشه کردهاند و امکانی سخاوتمند برای پربازدیدی تصاویر ثبتشده از آزار حیوانات گشودهاند.»
طبیعتا روشنگری و آگاهیافزایی در این زمینه میتواند شرایط را به نفع حیوانات تغییر دهد و مدیران شبکههای اجتماعی و کاربران آنلاین را به رفتارهای مسئولانه در قبال حیوانات ترغیب کند. این مدافع حقوق حیوانات با تأکید بر عبارت پیشگفته، خاطرنشان میکند: «با گسترش انبوهی از رسانهها و ارتباطات دیجیتال، حامیان حقوق حیوانات همچنان نتوانستهاند شبکههای ارتباطی قوی بین خودشان تشکیل دهند تا از آن طریق اطلاعرسانی و آگاهی بخشی عمومی را پیش ببرند. به همین علت آنها نتوانستهاند با مردم دیالوگی پایدار برقرار کنند. در شرایط فعلی اکثریت فعالان حقوق حیوانات، اجتماعات کوچک پراکندهای هستند که ارتباط چندانی باهم ندارند، روحیه همکاری و کار جمعی در آنها دیده نمیشود، اهداف مشترکی را تعقیب نمیکنند و گاهی حتی در تضاد باهم قرار میگیرند، در چنین شرایطی مسئله روشنگری و آگاهیافزایی مغفول مانده است.»
منبع: رسالت
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی